کد مطلب:259273 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

مجلس عیش و نوش به هم ریخت
مسعودی در «مروج الذهب» می نویسد:

به متوكل گزارش دادند كه امام هادی علیه السلام در منزلش نامه ها و سلاح هایی دارد كه شیعیان قم برایش فرستاده اند و او تصمیم دارد بر دولت و حكومت متوكل قیام كند.

متوكل عده ای از مأموران ترك را به خانه ی حضرت اعزام كرد، آنان شبانه به خانه ی حضرتش هجوم آوردند و همه جای خانه را تفتیش كردند و چیزی نیافتند. آنها امام هادی علیه السلام را تنها در اتاقی دیدند كه در به روی خود بسته و لباس پشمینه ای بر تن دارد و بر روی ریگ ها نشسته و به عبادت خداوند متعال و قرائت آیاتی از قرآن مشغول است.

امام هادی علیه السلام را با همان حال به نزد متوكل بردند و به او گفتند: در خانه ی وی چیزی نیافتیم جز آن كه دیدیم رو به قبله نشسته و مشغول قرائت قرآن بود.

متوكل كه مجلس شرابی تشكیل داده و نشسته بود، آن حضرت را بزرگ شمرد و تعظیم نمود و در كنار خود جای داد و آن جامی كه در دستش بود به آن حضرت تعارف كرد (!!)

امام هادی علیه السلام فرمود: سوگند به خدا! هرگز گوشت و خونم با چنین چیزی آمیخته نشده، عذر مرا بپذیر.

متوكل عذر حضرت را پذیرفت و دست از او برداشت، آن گاه گفت: شعری بخوان. حضرت فرمود: من كم شعر می خوانم.

گفت: باید بخوانی.



[ صفحه 32]



امام هادی علیه السلام این اشعار را خواند:



باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل



فاستنزلوا بعد عز عن معاقلهم

فاودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

أین الأساور و التیجان و الحلل؟



أین الوجوه التی كانت محجبة

من دونها تضرب الأستار و الكلل؟



قد طال ما أكلوا دهرا و ما شربوا

فاصبحوا الیوم بعد الأكل قد أكلوا



فأفصح القبر عنهم حین سائلهم

تلك الوجوه علیها الدود تنتقل



بر قله های كوه ها شب را به روز آوردند در حالی كه مردان نیرومند از آنان پاسداری می كردند، ولی قله ها نتوانستند آنها را از خطر مرگ نجات دهند.

آنان پس از عزت از جایگاه های امن خویش به پایین كشیده شدند و در گودی های گور جایشان دادند، به چه جایگاه ناپسندی فرود آمدند.

آن گاه كه در گورها دفن شدند فریادگری فریاد برآورد: كجاست آن دستبندها، تاج ها و لباس های فاخر؟

كجاست آن چهره هایی كه به ناز و نعمت پروریده شدند و به خاطر آنها پرده ها می آویختند؟

گور به جای آنان با زبان فصیح پاسخ می دهد: اكنون بر آن چهره ها كرم ها راه می روند. آنان روزگاری به خوردن مشغول بودند، ولی اینك خودشان خورده می شوند.

راوی می گوید: وقتی متوكل این اشعار را شنید، منقلب شد و گریست به گونه ای كه صورتش از اشك چشمش خیس شد، حاضران در مجلس هم گریستند. آن گاه متوكل چهار هزار دینار به امام هادی علیه السلام تقدیم كرد و آن حضرت را با احترام به منزلش بازگرداند.

كراجكی در كتاب «كنز» در ادامه ی این روایت چنین می نویسد:

وقتی متوكل این اشعار را شنید، دگرگون شد و جام شراب بر زمین زد و مجلس عیش و نوش در این روز به هم خورد. [1] .



[ صفحه 33]




[1] برگرفته از ترجمه ي كتاب ارزشمند قطره اي از درياي فضايل اهل بيت عليهم السلام: ج 2، ص 740.